جدول جو
جدول جو

معنی لنگ تکه - جستجوی لغت در جدول جو

لنگ تکه
نوک پا، با پنجه ی پا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لنگوته
تصویر لنگوته
لنگ کوچک که برای ستر عورت به کمر ببندند
فرهنگ فارسی عمید
(لِ بَرْ رَ / رِ)
قسمی از آش است که از آرد گندم میسازند و بر ران نهاده مثل رسن می تابند و بریان کرده در گوشت می پزند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لُتَ / تِ)
لنگی باشد کوچک که درویشان و فقیران و مردم بی سر و پا بندند. (جهانگیری). و به هندی نیزهمین معنی دارد. (برهان). لنگی کوچک که فقرا و درویشان در میان بندند و بدان ستر عورت کنند. مؤلف گوید: اصل این لغت لنگ کوته بوده، یک کاف را به جهت سهولت کلام چنانکه رسم پارسیان است حذف کرده اند. (از فرهنگ انجمن آرای ناصری). و صاحب بهار عجم گوید: تحقیق آن است که لنگوته لغت هندی است مرکب از لنگ بالکسر به معنی نره و اوت به واو مجهول به معنی پناه و پرده و فارسیان هاء بدان ملحق کرده و استعمال کنند. (آنندراج). این کلمه را مردم سیام از ما گرفته اند و به معنی قسمی ازار به کار برند.
و اینکه در بعض نسخ برهان قاطع لنگونه (با نون) آورده غلط است:
دل به فراغت ده و لنگوته بند
ازجهت زر نه به جان پوته بند.
شاه داعی.
برمیکنم به روی میان بند جانماز
لنگوته را معارض شلوار میکنم.
نظام قاری (دیوان البسه ص 25).
برو ای دامک شلوار که بر دیدۀ تو
راز لنگوته نهان است و نهان خواهد بود.
نظام قاری (دیوان البسه ص 161).
گه به لنگوته اش کنند بدل
گه بود زیر جامه در قصار.
نظام قاری (دیوان البسه ص 34).
و حضرت خیرالبریّه علیه السلام لنگوتۀ خود را عنایت کرد که شعار وی (شعار جسد زینب زوجه رسول (ص)) ساختند. (حبیب السیر ج 1 جزو سیم ص 148). و اکثر مردم کالیکوت برهنه اندام باشند، لنگوتها از ناف تا بالای زانو بسته. (حبیب السیر ج 2 ص 397). احتیاک، شلوار و لنگوته بر میان سخت بستن
لغت نامه دهخدا
لنگی است کوچک که درویشان و فقیران و مردم بی سرو پا بر میان بندند: بر میکنم بروی میان بند جا نماز لنگوته را معارض شلوار می کنم. (نظام قاری 25 لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی آش که از آرد گندم میسازند و آنرا بر ران بره نهند ومثل رسن تابند و سپس بریان کنند و درگوشت پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگوته
تصویر لنگوته
((لُ تَ یا تِ))
لنگی است کوچک که درویشان و فقیران و مردم بی سر و پا بر میان بندند
فرهنگ فارسی معین
فنی در کشتی محلی، پشت پا زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شل شدن گوسفند از بیماری
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی توکا
فرهنگ گویش مازندرانی
از بنیاد، از نخست
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرپا
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک انگشتان پا
فرهنگ گویش مازندرانی
پنجه ی پا
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرپا
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع تله ی پرنده گیری شامل چندمتر نخ و لگن
فرهنگ گویش مازندرانی
تله ی مخصوص برای به دام انداختن پلنگ، مکانی در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
لنگ په
فرهنگ گویش مازندرانی